دخترک

این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم دید خموش است

دخترک

این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم دید خموش است

بایگانی
آخرین مطالب

۱۸ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

خیلی غصه دارم خیلی

mohi sa
۲۲ مهر ۰۴ ، ۰۶:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش یکی همین الان بهم پیام میداد که حرف بزنیم یه حرف زدن بلند و دو سه ساعته. یکی که بتونم همه چیزو بهش بگم و نخوام خودم رو فیلتر کنم. اینجا هم آدم میترسه خودش باشه مبادا هویتش لو بره. خیلی خستم خسته ی شدید به مدت مدید چند ماهه درست درس نخوندم.

mohi sa
۲۱ مهر ۰۴ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی یه کار کنه من درس بخونم

mohi sa
۲۱ مهر ۰۴ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه جا نوشته بود خیلی پختگی میخواد که آدم بپذیره نرسیدن، شکست، بی عدالتی و از دست دادن جزئی از زندگیه.

mohi sa
۲۱ مهر ۰۴ ، ۱۴:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من تا ته ناامیدی رفتم و برگشتم.

تا ته خط رفتم  و برگشتم.
جایی که امیدی نیست، اما هنوز نوری در دل هست.
گاهی آدم مسیرش رو گم می‌کنه، از خودش دور میشه، ولی خدا راه برگشت رو باز می‌ذاره.
من برگشتم، نه چون قوی بودم، بلکه چون خواستم دوباره بهتر بشم.

می‌خوام از اشتباه‌هام عبور کنم، از گذشته یاد بگیرم، و قدم به‌قدم به آرامش نزدیک‌تر بشم.
گاهی نمی‌دونم چرا مسیرم این‌طوری شد، اما مطمئنم هر سختی حکمتی داره.
الان فقط می‌خوام آدم بهتری باشم — از قبلِ ناامیدی، از قبلِ ته خط.

mohi sa
۲۱ مهر ۰۴ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
به آب زندگانی برده‌ام پی

نه رازش می‌توانم گفت با کس
نه کس را می‌توانم دید با وی

لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام
رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی

بده جام می و از جم مکن یاد
که می‌داند که جم کی بود و کی کی

بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی

گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی

چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می

نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی

زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی

mohi sa
۲۱ مهر ۰۴ ، ۰۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داشتم کتاب اروین دی یالوم رو  میخوندم دیروز درباره این بود که چطوری تراپی و عشق در تضادن و چطوری تمام تلاشش رو کرد تا عشق یا به قول خودش وسواس  مددجوش رو از بین ببره و اون مددجو در پایان حس میکرد که بهترین روزهای عمرش ازش غارت شده.

 

یاد مشاور خودم افتادم که میگفت من به خوندن کتاب های روانشناسی و فکر کردن راجع به مسائل روانشناسی وسواس دارم. وسواسم از بین نرفت که هیچ تشدید هم شد مخصوصا وقتی با آذرخش مکری آشنا شدم و ویدیوهای یوتیوبش رو دیدم. 

mohi sa
۲۰ مهر ۰۴ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

امروز هیچ کاری نکردم ساعت 4 و نیم با سرماخوردگی از خواب بیدار شدم و تا الان درازکش بودم یا داشتم کتاب میخوندم یا داشتم وبلاگ دیگران رو میخوندم تازه اینجا رو کشف کردم.

 

به یکی از اساتید پیام دادم گفتم دو به شکم کمکم کن ولی فکر نکنم جواب بده.

mohi sa
۲۰ مهر ۰۴ ، ۱۷:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر